امروز قلبم دلش برات تنگیده بود..
زانوهاش رو گرفته بود بغلش و یه گوشه نشسته بود و از دلتنگی آه
میکشید!!!
آهش تو هوای قلبم پرشد
اومد بالا..میعان رخ داد..شد اشک!!
از گوشه چشمم افتاد پایین...
از روی گونم سر خورد و چکید روی دستم!!
دست سردم...
اون موقع بود که فهمیدم فقط خودم دلم برات تنگ نشده!!
6 امتیاز + /
0 امتیاز - 1392/09/07 - 13:09